حکاک (فرهنگی اجتماعی) | ||
« اسیر نفس » جهان را روی دادی بود غمناک که در ماتم نشستند اهل افلاک غریب و هولناک و درد افزای فجیع و وحشت افزا، تند پژواک فلک بر خویش لرزید از نهیبش گریبان شد ز غم بر آدمی چاک چو آن دم آتش کین شعله ور گشت فزودند آن شرر را خار و خاشاک شرر بگرفت گلشن زان شراره که مبهوت عقل از آن و مات ادراک چو طوفان در نور دید آن چمن را بسی گل پرپر افتادند بر خاک چه شد با گل ستان از جور پاییز چمن در آتش و شد سرو چون تاک خمیده قامت سرو صنوبر حریم گل شکست آن چشم ناپاک شقایق را به گلشن سر بریدند جنایت شد فزون زان قوم سفّاک ز خشم باغبان پروا نکردند شقاومت پیشه گان دون هتّاک اسیر نفس بودند آن جماعت مشو غافل ز نفس خویش، حکاک [ سه شنبه 92/8/21 ] [ 8:10 عصر ] [ محمد نجاتی ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |